خانم و آقای هنرمند محله هاشمیه از ۲۴ سال پیش که نامشان توی شناسنامه هم مهر میخورد، میشوند مکمل یکدیگر برای انجام فعالیتهای تازه در زمینه تئاتر، موسیقی و ادبیات کودکان. سالها فعالیت در این حوزه آنها را با تلخیها و شیرینیهای بسیاری روبهرو میکند؛ تلخیها و شیرینیهایی که هرکدام برگی میشود در دفتر تجربهشان.
تجربهای که همراه شدن آن با چاشنی پژوهش حالا از آنان دو پژوهشگر ساخته که مقاله علمیشان در زمینه «تاثیر فرهنگ عامه از طریق تئاتر بر کودک» زمینه راهیابی آنان را به اسیتژ تئاتر کودک در آفریقای جنوبی فراهم کرده است.
مقالهای که به قول این زوج پژوهشگر عمیقا خراسانی و با تکیه بر فرهنگ قومیتهای مختلف خراسان به رشته تحریر درآمده است و توانسته در زمره یکی از سه مقاله برتر جهان از میان هزاران مقاله فرستاده شده به کنگره جهانی تئاتر کودک قرار بگیرد. میهمان آنان در «موسسه موسیقی نامیک» هستیم تا روایتگر سالها فعالیت دلسوزانهشان در حوزه تئاتر، ادبیات و موسیقی برای کودکان باشند.
فیروزه مدیر خراسانی کارشناسی ارشدش را در رشته ادبیات فارسی گرفته و از سال ۱۳۶۶ دبیر آموزشوپرورش بوده است؛ علاوه بر این ۲۴ سالی میشود که در حوزه کودک فعالیت میکند و عناوینی، چون نماینده ایران در فستیوال جهانی سازمان یونسکو در سال ۸۶، منتخب جشنواره اپیکاستوری، عضو شورای قصهگویی سازمان تبلیغات، نویسندگی برای برنامه کودک در دو بخش رادیو و تلویزیون، قصهگویی برای کودکان، مدرس قصهگویی در سازمانها و انجمنهای مختلف و همچنین نایبرئیسی فدراسیون بازیهای بومی محلی را در کارنامه دارد.
مدیر خراسانی همچنین دورههای بینالمللی زیادی را در زمینه کار کودک در کشورهای مختلف به پایان رسانیده است. ناگفته نماند که اجرای نقالی و شاهنامهخوانی برای کودکان در قرقیزستان یکی از برنامههای برونمرزی وی بوده است.
سهراب خواجهنژاد کارشناس مسئول هنری کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان استان، کارشناس ارشدی تئاتر و نمایش عروسکی را از دانشگاه تهران دریافت کرده و ۲۴ سالی هست که در زمینه کار برای کودکان دستی بر آتش دارد. وی تاکنون در فستیوالهای خارجی و داخلی بسیاری شرکت کرده و حائز کسب مقامهای بسیاری شده است.
فیروزه مدیر خراسانی درباره دلیل ورودش به کار کودک چنین میگوید: «دختر خیلی کوچک داشتم که به مادرم بسیار وابسته بود. بعد از فوت مادرم این مسئله خیلی روی روحیه و حتی روال عادی زندگی من تاثیر گذاشت. همین شد که تصمیم گرفتم برای آرامش دخترم هم که شده تدریس در دبیرستان را رها کنم و معلمی را در مقطع ابتدایی ادامه دهم.»
مدرسه «۲۲ بهمن» دری بود که برایِ این شروع تازه به رویم باز شد. فعالیتهای من در حوزه کودک از اینجا شکل گرفت و از آنجا که زمینه فعالیت همسرم هم کار کودک بود، طرحها و ایدههای زیادی را در این مدرسه به مرحله اجرا درآوردیم که در زمانه خودش خاص بود و به عنوان طرحهای ویژه شناخته میشد؛ استفاده از رنگ در لباس دانشآموزان ابتدایی و رنگیکردن فضای مدارس یکی از آن همه بود.
اجرای رنگ تاثیر خیلی خوبی در روحیه بچهها داشت. مثلا خاطرم هست که برای رنگآمیزی نمازخانه مدرسه از تونالیته رنگ آبی استفاده کرده بودیم؛ یعنی از آبی پررنگ شروع کردیم و تا سقف که رسیدیم رنگها کمرنگ و کمرنگتر شد تا حدی که سقف به رنگ آبی آسمانی درآمد.
هدفمان هم دقیقا ترسیم همین فضا بود و جالبتر اینکه این حس کاملا به بچهها منتقل شده بود. میخواهم بگویم تمام کارهایی که آن سال و سالهای بعد از آن در حوزه کودک انجام دادهایم بر اساس روانشناسی کودکان بوده است. یعنی تمام ایدهها و طرحها درون مایه علمی دارند و بر اساس تحقیق و مطالعه پایهریزی شدهاند؛ یعنی تلاش کردیم به هر چیزی ریشهایتر بپردازیم و هنر را در کودکان درونی کنیم؛ اینطور آموزش هرگز فراموش نمیشود. مثلا شیوه کاری من برای آموزش هنر موسیقی بر اساس اصول آموزش در دانشگاههای اتریش است.
ما با این صحنه بسیار روبهرو شدهایم که دانشآموزی بعد از پایان دبیرستان گیتاری میخرد و برای آموختن گیتارنوازی در کلاسی ثبتنام میشود، اما بعد از مدتی آن را نیمهتمام رها میکند، زیرا هنرش را براساس اصول و قواعد علمی نیاموخته است.
آموزش اصولی و برپایۀ قاعده حتی میتواند دانشآموزانی را که تمایلی به فعالیت ندارند، تشویق کند. مثلا نرمش صبحگاهی برای خیلی از بچهها سخت و دشوار است، اما من مقالهای در همین رابطه ارائه دادم و در آن نرمش را با قصهگویی همراه کرده بودم.
در این طرح بچهها را تشویق میکردم که جای شخصیتهای قصه را بگیرند و حرکات آنان را نمایش دهند. همین برای آنان حکم یک نرمش را داشت که با اقبال خوبی نیز روبهرو شد. تمام این سالها در حوزههای مختلف برای کودکان کار کرده و طرحهای مختلفی را ارائه نمودهایم.
اینجاست که آقا سر رشته کلام را دست میگیرد برای توضیح دلیل اصلی این گفتگو؛ یعنی راهیابی مقالهشان به اسیتژ آفریقای جنوبی و میگوید: «شهریور ماه سال گذشته کنگره جهانی اسیتژ تئاتر کودک که امسال در آفریقای جنوبی برگزار میشود، فراخوانی برای مخاطبان خود در سراسر جهان ارسال و موضوعات مختلفی را در زمینه کار کودک مطرح کرده بود.
هدف از این فراخوان نیز دستیابی به دستاوردهای نوین برای تئاتر امروز دنیا بود؛ ما تصمیم گرفتیم در بخش مقالات که به دلیل جنبه علمیتر آن از دیگر بخشها دشوارتر نیز هست، شرکت کنیم. موضوع مقاله را هم، چون به موضوع پایاننامههایمان نزدیک بود، «هنرها، فرهنگ بومی و تاثیر آن از طریق تئاتر بر کودکان» انتخاب کردیم.
همانطور که میدانید حوزه فرهنگ عامه خیلی گسترده است و قطعاً نمیتوان به همه ابعاد آن پرداخت، بنابراین روی موضوع خردتری در این بخش متمرکز شدم و آن موضوع «تصاویر» بود. تصاویری که ریشه در فرهنگ عامه خراسان دارند. این تصاویر را میتوان در نقوش روی لباسها، سوزندوزی زنان بومی قومیتهای مختلف و حتی نقوش حک شده روی سلاحها و ادوات جنگی مشاهده کرد.»
بین این تصاویر بعضیها ملموسترند، یعنی در زندگی اثرگذاری بیشتری دارند. این تصاویر عروسک نیستند؛ بلکه شبه عروسک هستند. ما روی همین شبهعروسکها و تاثیر آن روی آدمهای آن محدوده جغرافیایی کار کردیم؛ این حوزه نسبت به دیگر بخشها شخصیتر نیز هست.
شاید جالب باشد که بدانید ما در مناطق مختلف خراسان نمایشهایی داریم که به وسیله تنها یک نفر تولید و توسط خودش هم دیده میشود. در واقع این فرد برای خودش تولید میکند و فقط هم خودش میبیند.
این افراد سازههایی را میسازند و تحت تاثیر آن سازهها اقدامات و کارهایی را انجام میدهند که فقط خودشان میدانند چیست و چه ماهیتی دارد و بعد این به اتفاقات خیلی جالبی منجر میشود. این کل کشف من بود که قرار است در اسیتژ آفریقای جنوبی ارائه شود.
مثلا یکی از مواردی که در این تحقیق به آن رسیدیم، این بود که خراسان رضوی یکی از سرزمینهایی است که ما میتوانیم ثابت کنیم یکتاپرستی در آن قدمتی چندهزارساله دارد و عناصر آن هنوز هم در دست سازها، رقصها و آوازهایشان پیداست.
یا مثال دیگر اینکه یک جور عروسک در بخش کلات نادر داریم که خانمهای روستایی میسازند و شبیه به مار است. آنها این عروسک را به سر و گردنشان هم آویزان میکنند. وقتی لباس عروسی محلیشان را بررسی میکنید، پر از مار است و تاثیراتی را از همین طرح میپذیرند که در زندگیشان تداوم دارد.
در درگز و سرخس هم نظیر همینها هست. تا از قلم نیفتاده بگویم که این پژوهش پنج سال زمان برد و بسیار کامل است و تصمیم دارم به زودی آن را در قالب کتابی چاپ و وارد بازار نشر کنم.
درباره اسیتژ که ۲۶ اردیبهشت برگزار میشود، هم باید اینطور توضیح بدهم که این اسیتژ هر سه سال یک بار در یکی از کشورهای جهان برگزار میشود که امسال قرعه میزبانی به نام آفریقای جنوبی افتاده است. از قضا امسال حدود ۲۰۰ نفر در این فستیوال ۱۱ روزه شرکت میکنند که گویا بزرگترین تجمع اندیشمندان حوزه تئاتر در این سالها بوده است. من تنها خراسانی و چهارمین ایرانی دعوت شده به این مکان هستم.
درمورد مقاله هم باید بگویم که اسیتژ بعداز ارزیابی هزاران مقاله که حدود پنج ماه طول کشیده در نهایت مقاله مرا که کاملا بر پایه فرهنگ عامه خراسان تنطیم شده، به عنوان یکی از مقالات برگزیده انتخاب کرده است. امیدوارم مقالهای که ارائه کردهام راهکاری باشد برای اینکه بچهها بتوانند با پیرامون خود بهتر آشنا شوند.
- از خانه موسیقی کودکی که دایر کردهاید، بگویید؟
آقا: مرکز موسیقی نامیک را دو سال پیش دایر کردیم و در حال حاضر به حدود ۲۰۰ بچه آموزش میدهیم.
- کودکان در این مرکز چه نوع آموزشهایی را فرا میگیرند؟
خانم: در این مرکز کودکان موسیقی را با روشی تازه فرامیگیرند، به این صورت که ما در ابتدا بازیهایی را با آنان کار میکنیم. بازیها هم همین بازیهای ریتمیک خودمان هستند. ما در اینجا ابتدای کار با ساز سروکار نداریم و بیشتر اسباب کار نوآموزان، حنجره است؛ یعنی روی صدا و آواز بچهها کار میکنیم و هدف آموزشیمان را با انجام بازیها پیش میبریم. هدف بعدی از پیش گرفتن این شیوه این است که بچهها ریتم را بشناسند؛ ما در ادبیات با عروض و قافیه سروکار داریم، اما آموزش این مفاهیم برای بچهها سخت است، برای همین برای آموزش از ریتم و صدا استفاده میکنیم و بعد از شناساندن این مهم به سراغ ادبیات و علم موسیقی میرویم.
- این بازیهایی که میگویید، چه نوع بازیهایی هستند؟
خانم: من به مدت دو سال نایب رئیس فدراسیون بازیهای بومی محلی خراسان بودم و در این مدت شیوه بازیهایی جمعآوری شد که صدا در آن نقش اساسی را دارد و تا از قلم نیفتاده بگویم که تمامی این بازیها، محلی و بومی خراسان هستند. مرحله سوم آموزش ما قصهگویی است. برایشان قصه میگوییم و این قصهها آواهایی دارد و کودک را مجاب میکند تا با تقلید این صداها با قصه و گروه همراهی کند.
در کنار این ما یکسری صداسازها داریم که گاهی خود بچهها آنها را میسازند؛ گاهی هم این صداسازها ساخته شده و در اختیار آنان قرار میگیرد؛ این صداسازها روند قصه را پیش میبرند. ما در نهایت همسرایی را داریم و در این فرایند معمولا بچهها هربار که از کلاس خارج میشوند، شعری را فراگرفتهاند و این شعر را با کشیدن نقاشی برای من میسازند یا با خمیر بخشهایی را که میشود به صورت تجسمی درآورد، میسازند.
- چه شیوه خاصی!
آقا: بله. آموزش موسیقی در اینجا یک آموزش چند بعدیِ درآمیخته با سازههاست؛ چوب، گل، سنگ، رنگ و خیلی از عناصر دیگری که در طبیعت وجود دارند در خدمت آموزش هستند. در واقع کاری که ما میکنیم خیلی خراسانی بوده و برگرفته از چیزهایی است که در اطرافمان وجود دارد. عبارتی هست که میگوید: «برو در فرهنگ خودت جستجو و آنچه هست پررنگ کن.»
- این روند چه تاثیری در روحیه بچهها دارد؟
آقا: پرورش هوش و حس شنوایی ابتداییترین چیزی است که آنان در اینجا به دست میآورند. در مرحله دوم آنان صاحب یک توانایی فردی در جامعه میشوند و همین امر سبب میشود تا در برقراری تعامل اجتماعی با دیگران موفقتر باشند. در مرحله سوم هم باید گفت که خود شعر یک وسیله کمک آموزشی است که در مدارس هم استفاده میشود و این مسئله نقطه آشنایی کودک با این شیوه آموزشی است.
- حدود سنی بچههای شرکتکننده در این کلاسها چقدر است؟
خانم: بچهها از سه و نیم سال به بالا هستند.
- سختترین روزی که داشتید؟
آقا: اوایل کاربود و ما مثال برای توضیح کارمان نداشتیم تا خانوادهها را با شیوه کارمان آشنا کنیم و همین باعث میشد تا براساس شنیدههای خودشان قضاوت کنند؛ این مسئله کار را برای ما مشکل میکرد. ولی خوشترینشان هم امروز است که میتوانیم بچههای کلاسمان را مثال بزنیم و با تکیه بر آموختههای آنان روش آموزشی خود را معرفی کنیم.
- یک خاطره بگویید
خانم: هنرجویی داشتیم که از انگلستان آمده بود تا دوتار خراسان را یاد بگیرد. دوماه تمام به صورت فشرده از ساعت ۳ عصر تا ۹ شب میآمد تا دو تار را یاد بگیرد؛ بالاخره هم به هدفش رسید و موفق شد. او که رفت من خوشحال بودم که حالا قسمتی از فرهنگ خراسان در انگلستان هم هست.
- آیا کسی در رابطه با ارائه مقاله به اسیتژ حمایتتان کرد؟
آقا:کانون پرورش فکری تهران تنهاحمایتکننده بود که مدام هم با ما در ارتباط هستند.
- برنامه تان برای بعد اسیتژ چیست؟
آقا:یکی از موارد مهم در موسیقی کودکان این است که آنان نباید تا دو سال دست به هیچ سازی بزنند. همین است که آیینهای بومی و آواها که در فرهنگ خراسان غنی است، میتواند جایگزین باشد و این آواها برای آنان خیلی جالب است. مثالش همین اتل متل توتوله ساده خودمان؛ ما میتوانیم از همه این ظرفیتها استفاده کنیم، اما مسئله این است که ما یک شرکت خصوصی هستیم و دو تا آدمیم. داریم خوب کار میکنیم، ولی کار خوب هم مشوق و حامی میخواهد.
یکی از دستاوردهای این اتفاق طراحی بستههای بازیهای بومی برای کودکان است. اسباببازیهایی هست که حاصل تحقیقات و پروژههای ما در فرهنگ بومی خراسان است. یعنی وقتی میگویند اسباببازی بومی و ایرانی ما پیدا کردیم. اثرگذاریاش را همیافتهایم و تنها به دنبال دستان یاریکنندهای هستم تا بتوانم این طرح را اجرایی کنم و از همه آنهایی که احساس میکنند میتوانند یاریگرمان باشند میخواهم که پای کار بیایند.